سلام دوست من...

به بلاگِ من خوش آمدی...
امیدوارم این وبلاگ اطلاعاتِ مفیدی را در اختیارت بذاره.
لطفا نظرتا در موردِ هر قسمت بگو.
ممنون.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

آزادگی...



آزادگي

پشه اي در استکان آمد فرود

تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

کودکي_از شيطنت_ بازي کنان

بست با دستش دهان استکان

پشه ديگر طعمه اش را لب نزد

.جست تا از دامِ کودک وارهد

خشک لب مي گشت حيران راه جو

زير و بالا بسته هر سو راه جو

روزني مي جست در ديوار و در

.تا به آزادي رسد بار دگر

هر چه بر جهد و تکاپو مي فزود

راه بيرون رفتن از چاهش نبود

آنقدر کوبيد بر ديوار سر

تا فرو افتاد خونين بال و پر

جان گرامي بود و آن نعمت لذيذ

ليک آزادي گراميتر, عزيز

«فريدون مشيري»